'نام عموزاده‌ام قندهار است و آرزویم نزدیکی بیشتر تهران، کابل و دوشنبه'

17 سرطان 1400

علی حسینی

بی‌بی‌سی

در سال ۱۹۹۲ وقتی اولین سفیر ایران در تاشکند، برای اولین‌بار از سمرقند دیدار کرد، برای گفت‌وگو با دانشجویان دانشکده زبان و ادبیات تاجیک هم رفت. دانشجوهای فعال را در کتابخانه دانشگاه دولتی سمرقند جمع کردند. سفیر همراه با مترجم بود. وقتی چند جمله گفت، مترجم که از تاشکند آمده و احتمالا از اعضای سازمان امنیت بود، چیز دیگری ترجمه کرد و ما همه خندیدیم. سفیر پرسید شما متوجه صحبت‌های من می‌شوید؟ ما همه گفتیم: بله! مترجم باز چیز دیگری ترجمه کرد و درخواست کردیم دیگر ترجمه نکند. سفیر با ما صحبت کرد و همان بیت معروف حافظ را خواند: به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را.

من در صف اول نشسته بودم، به من اشاره کرد و پرسید حافظ را می‌شناسی؟ گفتم نه‌تنها می‌شناسم بلکه به این بیتی که خواندید جوابیه‌ای هم نوشته‌ام. گفت به‌به چه عالی، بخوان. گفتم: اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را، بگیر شهزاده از دستش سمرقند و بخارا را!

شهزاده سمرقندی، نویسنده و روزنامه‌نگار شناخته‌شده‌ای تاجیک ازبکستانی‌الاصل در اواخر دهه هشتاد میلادی وقتی کلمه "اونیورسیتت" به دانشگاه و انستیتو به دانشکده عوض شد، إحساس کرد که "چشمانش روشن شده است". دو واژه گنگ و بیگانه، معنی گویا و زنده‌ای پیدا کرده بود. به این نظر بود که دروازه‌ای به رویش باز شده است که دیگر می‌‌تواند آینده خود را به دست بگیرد، آینده‌ای که از آن‌چه که شوروی برای شهزاده و هم‌نسلان او در نظر داشت، متفاوت بود. زبان فارسی برای شهزاده و خانواده او از اهمیت ویژه‌ای برخوردار بوده است، این موضوع را می‌توان از نام یکی از عموزاده‌ها/ کاکازاده‌های شهزاده، به‌خوبی دریافت. نام او "قندهار" است. شهزاده می‌گوید: کاکا/ عمویم عاشق این نام شده بود. وقتی دامادمان از قندهار برگشت و از قندهار و مردم هم‌زبان آن قصه‌های شیرین می‌کرد، عمویم تصمیم گرفت اسم پسر تازه‌به‌دنیا آمده خود را بگذارد "قندهار."

حالا سال‌ها از آن زمان می‌گذرد که در سال اول دانشگاه، وقتی شهزاده اشعار فروغ، سهراب، نیما یوشیج، شاملو و دیگر شاعران نامی ایران را با خط سیرلیک می‌خواند، همیشه در گوشه دلش این شک وجود داشت که مبادا نسخه سانسور شده این اشعار را بخواند و ناشر شوروی اشعار را دستکاری کرده باشد.

در آن سال‌ها، به باور شهزاده سمرقندی دوران بدی بر سر زبان فارسی تاجیکی گذشت. در دوران شوروی تغییر خط به لاتین و پس از آن به خط سیریلیک مردم فارسی‌زبان را دو بار از دانش و گنجینه گذشتگان‌شان دور کرد. با این حال حافظه جمعی مردم فارسی‌زبان از بین نرفت و به انسان طراز نوین بدون گذشته و بدون تاریخ تبدیل نشد. در این زمینه نقش بزرگانی چون صدرالدین عینی و ابوالقاسم لاهوتی بسیار چشمگیر است. این دو مرد باهوشانه سیاستی را پیش بردند که بدون انکار گذشته با نام‌های جدید، رشته ناف مردم را با فرهنگ و تاریخ خود پیوست نگه داشتند.

تا سال ۱۹۹۰ در سمرقند روزنامه‌ای به زبان فارسی تاجیکی وجود نداشت. پس از حدود یک هفته گرسنه‌نشینی (اعتصاب غذای) حیات نعمت سمرقندی، "شاعر مبارز تاجیک"، شهرداری اجازه چاپ اولین روزنامه را داد؛ با نام «آواز سمرقند» با خط سیریلیک که هر هفته تا کنون چاپ می‌شود.

شهزاده سمرقندی به این نظر است که رسم‌الخط سیریلیک یک "پیراهن موقتی" برای محافظت از زبان فارسی در آسیای میانه بود. این را بزرگانی چون صدرالدین عینی، شاعر و ادیب تاجیک به روشنی می‌دیدند؛ آنها آب را نگه داشتند اما کوزه را تغییر دادند. مردم آب کوزه را باید می‌خوردند نه خود کوزه را، و این برای تاجیک‌ها روشن است. حال این آب در کوزه باید به دریای خط فارسی وصل شود که این کار در حال صورت گرفتن است و شبکه‌های اجتماعی به مردم تاجیک کمک کرده که خود را به این دریای کرانه‌ناپذیر برسانند.

این روزها در شبکه اجتماعی توییتر، شهزاده سمرقندی گهگاهی "واژگان غلط‌ انداز فارسی تاجیکی" را می‌نویسد که برای فارسی‌زبان‌های دیگر از جمله افغانستان و ایران می‌تواند جالب توجه باشد. این واژه‌ها در رسم الخط زبان فارسی شبیه هم و در تلفظ هم چندان زیاد متفاوت نیستند، اما در حال حاضر با معنا و مفهوم متفاوتی از هم به کار برده می‌شوند. مثلا اگر در جلسه‌ای نشسته‌اید و یک "تاجیک ورارودی" گفت «من یک تکلیف دارم»، منظورش این است که: پیشنهادی دارم. تکلیف کردن معمولا یعنی دعوت‌کردن. تکلیف‌نامه یعنی دعوت‌نامه. تکلیف شما چه هست؟ یعنی شما چه پیشنهاد دارید؟

یا به گفته شهزاده سمرقندی: "ما ورارودی‌ها واژه «قطع کردن» را به معنی جمع کردن به کار می‌بریم. شاخه‌ را قطع کن یعنی شاخه درخت را خم کن، نه شاخه را ببر یا بشکن. پاهایت را قطع کن یعنی پاهایت را دولا کن. در ایران به معنای بریدن یا جداکردن است، اما برای ما چنین نیست."

شهزاده سمرقندی در طول ۱۶ سال زندگی در دوران شوروی یک‌بار موفق شد که موج رادیوی مشهد را بگیرد. گوینده زن، قصه شب را می‌خواند. او کل داستان را می‌فهمید به غیر از کلمه رودخانه. رود و خانه برایش روشن بود، رودخانه اما نه. تاجیک‌ها به رودخانه جوی، جویبار یا دریاچه می‌گویند. در افغانستان برخی به رودخانه، دریا می‌گویند.

‏در آن قصه گفته می‌شد «رودخانه می‌رفت و می‌رفت» و اتفاق‌های جالبی برایش پیش می‌آمد، افراد مختلف را می‌دید و جاهای ناآشنا را تماشا می‌کرد. شهزاده اول فکر کرد شاید اسم دخترکی باشد اما با بقیه داستان جور نمی‌آمد که دختر باشد. از چندین نفر هم پرسید اما نمی‌دانستند. می‌گفتند اشتباه شنیدی.

‏یک مورد جالب توجه‌تر کلمه ادرار است. به گفته شهزاده سمرقندی اگر به یک دانشگاه تاجیکستان رفتید و گفتند که "ادرارپولی" فلان مقدار پرداخت می‌کنیم، فکر نکنید که می‌خواهند از شما پیشاب (شاش) بخرند، منظورشان دریافتی یا حقوق/ معاش ماهانه است. ادرار در اشعار کلاسیک هم به معنی دریافت آورده شده است.

وقتی صحبت از اصطلاحات عامیانه در حوزه زبان فارسی می‌شود، تفاوت‌های معنایی و ابهام خیلی بیشتر می‌شود. یک‌بار اندی (خواننده ایرانی) به تاشکند رفته بود. در آن‌زمان شهزاده سمرقندی در دانشگاه زبان‌های خارجی به ازبیک‌ها فارسی آموزش می‌داد. بعد از کنسرت اندی، سئوال‌های دانشجویان بیشتر شد: لوس و ملوس یعنی چه؟ شهزاده سمرقندی در هیچ فرهنگ‌نامه‌ای معنای آن‌را نیافت و به گفته خودش اعتبارش به‌عنوان فارسی‌دان زیر سئوال رفت. داستان به اوایل دهه ۹۰ میلادی بر می‌گردد. شهزاده رفت و یکی از تاجران مشهدی که یک هفته‌ای می‌شد به سمرقند آمده بود و ادبیات فارسی خوانده بود را با خود به پیش دانشجویان آورد تا توضیح دهد که گویش کوچه‌ و خیابان با زبان رایج فرق دارد.

به نظر شهزاده آن چه که بین سه کشور فارسی‌زبان تفاوت دارد آن واژگانی است که در یک قرن گذشته به زبان گفتاری این سه شاخه زبان فارسی وارد شده است. زبان قبل از دوران قاجار در ایران برای تاجیک‌ها به مراتب آشنا و نزدیک است که هیچ فرقی با زبان احمد دانش، فیلسوف، شاعر و نویسنده قرن ۱۹ میلادی و هم‌قرن‌های او در آسیای میانه ندارد. اما اصطلاحات کوچه و خیابان مردم است که گاهی باعث سوءتفاهم می‌شود. در یک قرن گذشته زبان فارسی به دلیل گسستگی مرزهای همزبانی در این سه کشور تحولاتی پیدا کرده است که حال باید دوباره به دیگر همزبانان هر کشور معرفی شود تا دوباره مثل دوران‌های قدیم به آن زبان فارسی مشترک دست یافته شود.

حال باید برای درک برخی از واژگان همدیگر چه در شعر و چه در داستان و متن‌های پژوهشی به لغتنامه‌ها مراجعه شود، درحالی که در دوران رودکی، پدر شعر فارسی، چنین نبوده است. او در سمرقند شعر می‌گفت و در شیراز قابل فهم بود. یا رابعه بلخی، مادر شعر فارسی، در بلخ شعر می‌گفت و برای همه فارسی‌زبان‌ها حتی در حال حاضر قابل درک است. شهزاده سمرقندی به این نظر است که ما فارسی‌زبان‌های سه حوزه زبان فارسی در خواندن و درک غزلیات مولانا، حافظ، سعدی و شاهنامه مشکل چندانی نداریم، اما برای خواندن اشعار یا به خصوص رمان‌های معاصر همدیگر به مشکلاتی روبه‌رو می‌شویم که آن هم با مرور زمان برطرف‌شدنی‌ست.

شهزاده سمرقندی، مدتی عضو گروه لهجه‌شناسی ( که تاجیک‌ها به آن شیوه‌شناسی می‌‌گویند) در دانشگاه دولتی سمرقند بود. اعضای این گروه به رهبری پروفسور رزاق غفاروف به محله‌های دوردست آسیای میانه می‌رفتند و با گویش‌های متفاوت مردم فارسی‌زبان و ادبیات شفاهی آن‌ها آشنا می‌شدند و یادداشت برمی‌داشتند. به گفته او، تمام تلاش آن‌ها این بود که همه این لهجه‌ها ثبت و حفظ و ادبیات شفاهی آن‌ها در قالب کتاب گنجانده شود تا دوباره به خود آن‌ها برگردانده شود و آن‌ها به دلیل رفت‌وآمد به شهرها و یا با آمدن رادیو و تلویزیون، لهجه محلی خود را گم نکنند. به نظر شهزاده سمرقندی، آموختن زبان ادبی معیار، نباید به قیمت فراموش‌کردن لهجه محلی باشد، همان‌گونه که آموختن زبان جدید نباید به قیمت از یاد بردن زبان مادری باشد. آموختن نباید باعث باختن شود، بلکه اندوختن دانش نو، زبان نو و لهجه نو باشد.

از دید او، مشکل تاجیک‌ها این است که ادبیات جهان را با ترجمه روسی آن می‌خوانند و ادبیات غنی روس آن‌ها را تحت فشار ذهنی قرار می‌دهد؛ در حالی که به زبان روسی می‌خوانند باید با فارسی بنویسند و این است که در نثر گاهی احساس ناتوانی می‌کنند. همین‌گونه در شعر به خاطر ناآشنایی با خط فارسی، شعر تاجیک سکته دار شده است. باید با ادبیات دیگر حوزه‌های فارسی در ارتباط روزمره باشند تا ادبیات ماندگار تولید کنند.

در تاجیکستان حتی اگر خط، فارسی نشود هم ادیبان باید به ادبیات نوشتاری نویسندگان ایران و افغانستان دسترسی داشته باشند. باید از تحولات یک قرن گذشته رمان ایران و افغانستان بهره بگیرند تا توانایی نگارش‌شان در فارسی غنی‌تر شود. احساس شهزاده سمرقندی این است که نسل آینده، جریان نوی را به ادبیات تاجیک وارد خواهند کرد که از ادبیات دوران شوروی و پساشوروی متفاوت خواهد بود. این نسلی که به ادبیات علاقه دارند خواه ناخواه ادبیات ایران و افغانستان را می‌خوانند و این خوانش‌ها روی نگارش و شیوه انتخاب واژگان در قلم آنها تاثیر خواهد گذاشت. این جریان شروع شده است اما هنوز استخوان قوی پیدا نکرده است.

از دید او موضوع مهم تلاش فارسی‌زبان‌ها با هدف نزدیکی هر چه بیشتر و آینده بهتر زبان فارسی است؛ "هر ایرانی یا افغانستانی که از سفر خود به آسیای میانه با من صحبت کرده، گفته که گویی بخش گمشده‌ای از وطن خود را دیده است. ما هر کدام پاره‌های یک خاک و یک فرهنگ از هم جدا افتاده هستیم و باید با جستن ارتباط و ساختن پل، دوری را کاهش دهیم؛ اگر منتظر دولت‌ها بمانیم، این جدایی طول خواهد کشید."

 

ما را در صفحات اجتماعی دنبال کنید